بنام خدا
یک بار برای ارائه گزارش وضعیت نیروها در منطقه اهواز خرمشهر، پیش او رفتم. گفتم: «دشمن دارد از سمت لشکر همجوار پیشروی میکند و چیزی نمانده که در محاصره بیفتیم.»
تبسمی کرد و در نهایت آرامش گفت: «نگران نباشید، مسألهای نیست. اینها از شما میترسند. شما پشت جاده بمانید و کار خودتان را بکنید و نگرانی در این زمینه به خود راه ندهید.»
وقتی برخورد او را دیدم، روحیهام عوض شد و با نیرو و قدرت بیشتری به سر کار خود برگشتم. کارها هم طبق پیش بینی او به نحو خوبی انجام شد و دشمن نتوانست پیشروی کند.