سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در باره کسانى که از جنگ در کنار او کناره جستند ، فرمود : ] حق را خوار کردند و باطل را یار نشدند . [نهج البلاغه]
السلام علیک یا حضرت سید الشهدا (ع ) - ..:: حاج همت ::..
السلام علیک یا حضرت سید الشهدا (ع )
  • نویسنده : گردان وبلاگی کمیل:: 86/7/28:: 5:21 عصر
  • بنام خدا

    وقتی اسم کربلا و امام حسین (ع) به گوش ننه نصرت خورد، دلش مثل پرنده‍ای شد که در قفس زندانی‍اش کرده‍اند. پایش را کرد توی یک کفش که الاو بالله من هم باید با تو بیایم.

    این قصه برای سال هزاروسی‍صدوسی‍وچهار است. آن سال‍ها مسافرت مثل حالا آسان نبود؛ آن هم برای زنی که یک بچه در شکم داشت. اما از قدیم گفته‍اند : « وقتی پای عشق به میان آید، عقل راهش را می‍کشد و می‍رود.» 

    ننه نصرت عاشق بود. او سختی راه را به همراه مشهدی علی‍اکبر تحمل کرد؛ اما وقتی به کربلا رسید، بیماری او را از پای انداخت و تازه متوجه شد که چه کار خطرناکی انجام داده‍است. 

    پزشک‍ها پس‍از معاینه سری تکان داده، گفتند: بچه زنده نمی‍ماند، همین حالا هم شاید مرده باشد. بهتر است به فکر نجات مادر بچه باشیم ...

    همان جا بود که غم عالم در دل ننه نصرت سنگینی کرد. او با دل شکسته رفت به زیارت قبرآقا امام حسین(ع) و با گریه وزاری گفت: « آقا بچه‍ام تقصیری ندارد. این من بودم که به عشق تو سراز پا نشناخته پا درجاده خطر گذاشتم. اگر قرار است بچه‍ام به‍خاطر عشق من بمیرد، چه بهتر که من هم همراه او بمیرم.» 

    ننه نصرت با چشمانی پراز اشک و با دلی پراز غم به خواب رفت. در خواب، بانوی بزرگواری به سراغش آمد، نوزاد پسری به آغوش ننه نصرت داد و به او الهام کرد که اسمش را محمّدابراهیم بگذارد. 

    ننه نصرت وقتی از خواب برخاست، اثری از درد و بیماری در خود ندید. باز هم نزد پزشک‍ها رفت. آنها پس از معاینه، انگشت به دهان ماندند. 

    یک جور پدر و مادرها، امام حسین(ع) را در دل بچه‍هایشان جا می‍دهند. این‍جور بچه‍ها اگر در طول زندگی با عشق امام حسین(ع) زندگی کنند، اگر اجازه ندهند شمر به دلشان راه پیدا کند، آن وقت مثل یاران واقعی امام حسین(ع) می‍جنگند، از مظلوم دفاع می‍کنند و در راه خدا به شهادت می‍رسند؛ درست مثل محمدابراهیم همّت.

    محمدابراهیم در کودکی وقتی می‍دید پدر ومادرش روبه قبله می‍ایستند و نماز می‍خوانند؛ او هم مثل آنها نماز می‍خواند، سوره‍های  کوچک قرآن را حفظ می‍کرد و روزه کله‍گنجشکی می‍گرفت. 

    کمی که بزرگتر شد، علاوه بر درس‍خواندن، گاهی درکار کشاورزی به پدرش کمک می‍کرد و گاهی در مغازه‍ای به شاگردی می‍پرداخت. 

    او دردانشسرای تربیت معلم ادامه‍تحصیل داد، سپس به خدمت زیرپرچم فراخوانده شد. روزهای سربازی، روزهای سرنوشت‍ساز برای او بود. هم تلخ تلخ بود و هم شیرین شیرین. یکی از دست‍نشاندگان شاه به‍نام «سرلشکرناجی»، فرماندهی لشکر توپخانه اصفهان را برعهده‍داشت. محمدابراهیم هم مسؤول آشپزخانه همین لشکر بود. 

    خلاصه دوران خدمت سربازی سرآمد؛ درحالی که محمدابراهیم آگاه‍تر از قبل شده بود. او هم شاه را شناخته بود و هم دست‍نشاندگان شاه را، هم امام و هم یاران امام را. از آن پس، او علاوه بر معلمی در روستا، در سطح شهر به روشنگری مردم می‍پرداخت. یک روز خبر آوردند که محمدابراهیم یک گونی پراز اعلامیه از قم آورده و در شهر پخش کرده است. سرلشکرناجی دستور دستگیری او را داد؛ اما او هیچ‍گاه به دام نیفتاد. یک روز خبرآوردند که محمدابراهیم مجسمه شاه را از میدان شهر پایین کشیده. سرلشکر ناجی، دستور تیرباران او را داد؛ اما محمدابراهیم از چنگ مأموران شاه گریخت و برای ادامه مبارزه به شهرهای دیگر رفت. از شهری به شهری می‍رفت و به تبلیغ نهضت امام خمینی و آگاهی دادن به مردم می‍پرداخت.

    پس از پیروزی انقلاب اسلامی، او کمر همت بست تا بیش از پیش به مبارزه علیه ظالم و دفاع از حق مظلوم بپردازد. مدتی برای یاری مردم به روستاهای محروم رفت. وقتی شنید ضدانقلاب در شهرهای کردنشین دست به جنایت زده است، به آنجا رفت وبه مبارزه پرداخت. چون از خود لیاقت نشان داد، به فرمانداری سپاه پاسداران پاوه منصوب شد. 

    محمدابراهیم همت در سن 26 سالگی به سفرحج رفت و از آن پس «حاج همت» لقب گرفت. حاج همت در چندعملیات، ضربات سختی به دشمنان اسلام وارد ساخت و درمدت زمانی کم به یکی از سرداران بزرگ جنگ تبدیل شد.

    او ابتدا به معاونت تیپ محمدرسول الله (ص) و سپس به فرماندهی همین تیپ ـ که به لشکر تبدیل شده بود ـ منصوب شد. 

    حاج همت پس از 28 سال زتدگی الهی، پس از 28 سال عشق به امام حسین(ع) مثل یاران امام حسین(ع) تا آخرین نفس جنگید و مثل آنها مردانه به شهادت رسید. 

    جزیره مجنون در اسفند 1362 و درعملیات خیبر به خون سرخ او رنگین شد و نام سردار بزرگ خیبر: «شهیدحاج محمدابراهیم همت» را برای همیشه در دل‍ها جاودانه کرد.


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 207536
    بازدید امروز : 220
    بازدید دیروز : 6
    ... فهرست موضوعی یادداشت ها...
    شهید .
    ............. بایگانی.............
    خاطرات
    دل نوشته ها
    وصیتنامه
    اشعار
    معرفی کتاب و وبلاگ

    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ........... درباره خودم ..........
    السلام علیک یا حضرت سید الشهدا (ع ) - ..:: حاج همت ::..
    گردان وبلاگی کمیل

    .......... لوگوی خودم ........
    السلام علیک یا حضرت سید الشهدا (ع ) - ..:: حاج همت ::.. .......لوگوی دوستان ........





    ......... لینک دوستان ...........
    بچّه شهید (به یاد شهدا)
    فدایی سید علی
    ساجد
    بهترین جمله های روز
    زندگی با شهدا
    شعله قلمکار
    قلم آزاد

    ............آوای آشنا............

    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........