بنام خدا
دلم می خواهد از ابراهیم بگویم ...
باور کن حرف هایم از پر کشیدن شاپرک تکراری تر نیست
آخر می دانی ! همیشه دل تنگی های شاپرک را
پر از خیسی دریا می کنم و بعد پر میکشد و
میرود و
می رود و
آسمانی می شود با حرف های زخمی مجنون
و من تنها ترین دلتنگی آسمانم
تنها ترین آرزوی پرواز
بی تابی شاپرک را پرواز ملکوتی اش تسلا می دهد
و دل بی قرار مرا تصور تنهایی خاکریز
آخر خاکریز از من تنها تر است در این سکوت بی رنگ بی عاطفه
دلم می خواهد از ابراهیم بگویم
باور کن حرف هایم از پر کشیدن شاپرک تکراری تر نیست
حرف هایم شبیه حرف های ماهی مهتاب ندیده ایست که
خیسی دریا شرمگین اشک های نقره ای اش است
هزار بار از نیمه ی پنهان ماه عبور می کنم
این بار می خواهم از اسارت ساکت این برگ ها رها شوم
بگذار بگذریم از این شکنندگی نیلی سوزناک
و بی قراریمان را فریاد بزنیم
عیبی ندارد
بگذار این بار آسمان ترک بردارد از رهایی بغض های کهنه مان
ابراهیم خاکریزش را خوب می شناسد
بگذار پشت خاکریز ، به انتظار بنشینیم
آخر خاکریز از من تنها تر است
و به تنهایی خاکریز سوگند
ابراهیم تنهایمان نمی گذارد ...
******
با تشکر از حمیم عزیز که این متن بسیار زیبا را برای امیر خوبان حاج همت نگاشت