بنام خدا
بعضی از خصوصیات اخلاقی حاج همّت، آدم را به یاد توصیه ها و فرمایشهای حضرت علی (علیه السلام) می انداخت. یک شب حدود ساعت یک و نیم بود که به پادگان دو کوهه رسیدیم و بنا شد تا صبح جلسه داشته باشیم. من و حاجی از غروب در راه بودیم و شام نخورده بودیم؛ ولی حاج همّت چیزی نمی گفت. پیش از شروع جلسه، به شهید حاج آقا عبادیان ( که آن موقع مسؤول تدارکات لشگر بود) گفتم: «ما هنوز شام نخوردیم!»
شهید عبادیان از حاج همّت اجازه گرفت و رفت و دو تا ظرف باقالی پلو، با دو تا کنسرو ماهی تُن آورد. من قاشقم را برداشتم و مشغول خوردن شدم. حاجی هم داشت صحبت می کرد و در همان حال، اوّلین لقمه را برداشت. بعد انگار چیزی یادش آمده باشد، لقمه غذا را پایین آورد و پرسید:«بسیجیان شام چی خوردند؟» شهید عبادیان گفت:«همین غذا را.» حاجی پرسید:«یعنی دقیقاً همین غذا را؟» شهید عبادیان گفت: «همین غذا بود.» حاجی پرسید: «تن ماهی هم بود؟»
شهید عبادیان گفت:« همین پلو را خورده اند. تُن ماهی هم فردا می دهیم.»
حاجی قاشق غذا را زمین گذاشت. شهید عبادیان گفت:« به خدا قسم فردا ظهر به همه کنسرو ماهی می دهیم!»
حاجی گفت:« به خدا قسم من هم فردا ظهر می خورم؛ ولی الان نمی خورم!»
در این موقع بود که من هم ناراحت شدم. حاجی فرمانده لشگر بود؛ ولی حاضر نمی شد حتی یک کنسرو بیشتر از بسیجیان بخورد؛ یعنی تا این حد مراقب بود که لباس و غذایش یا بدتر از بسیجیان یا حداکثر، در همان اندازه آنان باشد.