بنام خدا
در اردوگاه شهید بروجردی قلّاجه بودیم. جلسه ای در چادر ستاد لشگر، با حضور شهید «ورامینی» (مسؤول ستاد) و حاج همّت برقرار بود. دو تا از برادرانی که در جلسه بودند،با حاجی بحث میکردند و بحثشان طولانی شد. یکدفعه من متوجّه شدم که آنان دارند به حاجی اهانت می کنند. من دیدم نمیتوانم این توهینها را تحمّل کنم. نیم خیز شدم و می خواستم واکنشی نشان دهم که شهید ورامینی دستم را گرفت و نشاند. پس از آن که جلسه تمام شد،من احساس کردم که حتماً حاج همّت دستور می دهد آنان را از لشگر اخراج کنند. اما با کمال تعجّب دیدیم که ایشان رفت، وضو گرفت و آمد دو رکعت نماز خواند. بعد انگار هیچ توهینی نشده و اتفّاقی نیفتاده است، مشغول انجام سایر کارهای لشگر شدند. من از این عمل حاجی، درس اخلاق گرفتم. آنان به حاجی اهانت کردند؛ ولی او، در عوض، به نماز ایستاد؛ درست مثل مالک اشتر. این قدر بردباربود.
این از شیرین ترین خاطرات من است.