بنام خدا
حاج همّت یک مدیر توانا بود. شبیه معلّمی بود که در کلاس درس، می خواهد مطالبی را یاد بدهد یا درس بپرسد! اگر زمانی فرد غریبه ای به جمع ما وارد می شد و مثلاً یک قسمت کار را خراب میکرد، حاج همّت به جای اهانت به او، با مهربانی برخورد می کرد. چیزهای مثبت را در نظر میگرفت. خوبیهای فرد را در نظر می گرفت و سعی می کرد نقاط ضعف و عیبهای فرد را از بین ببرد. او هیچ وقت کاری نمی کرد که طرف مقابل ناراحت شود؛ کاری می کرد که او عیبهای خودش را از بین ببرد.