بنام خدا
پیش از عملیات مسلم بن عقیل، دشمن قرارگاه را شناسایی کرده بود و چون فهمیده بود که قرار است عملیات شود،می آمد و آنجا را بمباران می کرد. یک روز حاج همّت بیرون از سنگر ایستاده بود و هواپیماها مشغول بمباران بودند. یک هواپیما به سمت قرارگاه آمد. داشت بمب خوشه ای میریخت و سنگرهای بالاتر را بمباران می کرد. بسرعت حاج همّت را هُل دادم و به داخل سنگر بردم. بعد هم خودم را روی او انداختم تا اگر یکوقت بمب روی سنگر ما افتاد، حاج همّت مجروح نشود!