بنام خدا
حاجی مبتلا به بیماری «سینوزیت» بود. در آن زمان که در پاوه بود، یک روز بیماری شدّت گرفته و در بیمارستان بستری شده بود. پس از این که حالش کمی بهتر شده بود، گفته بود که می خواهم به جبهه بروم. برادران سپاه گفته بودند: «شما الان مریض هستید، بگذارید حالتان کمی بهتر شود، آن وقت بروید.»
اما حاجی قبول نکرده بود. با همان حال مریضی و سردرد، بلند شده و به دنبال انجام کارهای جبهه رفته بود.
*****
* دوستان گرامی متاسفانه از منبعی که بنده این خاطرات را برایتان می نویسم نام و مشخصه ای از گویندگان این خاطرات نوشته نشده است ولی منبع مذکور معتبر می باشد