سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نرسیدن خیرت [به دوستان] به دوستی [آنان]با دیگران می انجامد . [امام علی علیه السلام]
چند تا خاطره ی کوتاه - ..:: حاج همت ::..
چند تا خاطره ی کوتاه
  • نویسنده : گردان وبلاگی کمیل:: 86/7/29:: 2:31 عصر
  • بنام خدا

    باید می رفتیم جزیره با قایق رفتیم حاجی یک تسبیح قرمز داشت که همیشه همراهش بود.خیلی دوستش داشت.تسبیح افتاد توی آب همینطور آب را نگاه میکرد تا دور شدیم.خیلی دور.

    ******

    کارها خوب پیش نمی رفت.چندین بار طرح عملیات عوض شده بود.

    خسته بودیم .رفتم اعتراض کنم. چشمان خسته اش را که دیدم

     زبانم بند آمد.

    ******

    برای سرکشی به بچه ها آمد توی سنگر .میدانستم چند روز است چیزی نخورده.آنقدر ضعیف شده بود که وقتی کنار سنگر می ایستاد پاهایش

    می لرزید.وقتی داشت میرفت گفتم :حاجی جون بیا یه چیزی بخور.بی اعتنا نگاهم کرد و گفت خدا رزق دنیا رو رو من بسته.من دیگه از دنیا سهم غذا ندارم)).و از سنگر رفت بیرون.


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 207243
    بازدید امروز : 60
    بازدید دیروز : 6
    ... فهرست موضوعی یادداشت ها...
    شهید .
    ............. بایگانی.............
    خاطرات
    دل نوشته ها
    وصیتنامه
    اشعار
    معرفی کتاب و وبلاگ

    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ........... درباره خودم ..........
    چند تا خاطره ی کوتاه - ..:: حاج همت ::..
    گردان وبلاگی کمیل

    .......... لوگوی خودم ........
    چند تا خاطره ی کوتاه - ..:: حاج همت ::.. .......لوگوی دوستان ........





    ......... لینک دوستان ...........
    بچّه شهید (به یاد شهدا)
    فدایی سید علی
    ساجد
    بهترین جمله های روز
    زندگی با شهدا
    شعله قلمکار
    قلم آزاد

    ............آوای آشنا............

    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........