بنام خدا
عاقبت رفتی ز پیشم
بهتری دیدی به کیشم
دوش می کردم نظاره قاب عکست
ابراهیم همت بود اسم و رسمت
یادم آمد روز دیرین
خانه ات با یار شیرین
وضع خانه، آن زمانه، مرغ دانی شد اجاره؟
***
دیده ام بر دیده ی تو
چشم تو بر دیده ی من
رفتی و دیده ببردی
دل بکندی و ببردی
***
چشم تو برقی نکو داشت
رعد و برقی را وضو داشت
رعد و برق بر آسمان رفت
آسمان از آن بدر رفت
کین چنین نور عظیمی از کجا آمد پدیدار؟
***
همت است در اسم و رسمت
همتی در کار و کسبت
کسب تو کسب الهی
کاسبی با یار عالی
***
همتت را می ستایم
چون تویی را می ستایم
چون به بازار جهان بین، جان خود دادی به سبحان
***
روز و شب با خود مرورم
کسب و کاری چون سرورم
می سرودم شعر و شورم
غایتی دارد شررها؟
***
می رود ثانیه هامان
تک تک همت منش ها، در صف قلب و تپش ها
سبقتی از هم بگیرند، عاقبت قربان رحمان
***
سال ها بر ما گذر کرد
فکر ما ترک خطر کرد
بی خطر در کوی جانان
هیچ انسانی ظفر کرد
***
ماه ها و سال ها،
بلکه یک عمری به صحرا
رفته ای و دیده ای تو
پس چرا نشنیده ای تو؟
***
همتی کن،
گریه ای کن ،
باز هم،
تو سائلی کن،
عاقبت آن بند سبزت
دست بند تازه ای کن
دوستم فردا که دیر است
امشبت را عاشقی کن