سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا! به تو پناه می برم از دانشی که بهره نمی دهد و از دلی که فروتن نمی گردد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
بمباران هوایی - ..:: حاج همت ::..
بمباران هوایی
  • نویسنده : گردان وبلاگی کمیل:: 86/7/26:: 12:50 عصر
  • بنام خدا

    ..

    در سخت ‌ترین شرایط نیز روحیه‌اش را از دست نمی‌داد. با رفتار و برخوردی که داشت، سعی می‌کرد روحیه دیگران را نیز حفظ کند.

    روزهای آخر که در جزیره بودیم، شرایط سختی را پشت سر می‌گذاشتیم. هواپیماهای دشمن مرتب منطقه را بمباران می‌کردند؛ حتی بمباران شیمیایی. گاهی اوقات، در یک روز، حدود نود هواپیما می‌آمد و خطوط ما را مورد هدف قرار می‌داد. بیشتر هم هدفشان دژ بود. هربار که می‌آمدند، پانصد ششصد متر روی دژ را شخم می‌زدند. پدافند هوایی در منطقه وجود نداشت که مزاحمتی برای آنها ایجاد کند؛ به همین خاطر، با خیالی راحت شیرجه می‌رفتند یا در ارتفاع پایین پرواز می‌کردند.

    حاج همت، در آن شرایط، به شوخی می‌گفت: «این هواپیماها مثل تاکسی روی جزیره تردد می‌کنند!»

    پس از یکی از بمبارانها، گفت: «موتور را سوار شو تا با هم سری به بنه تدارکاتی بزنیم و برگردیم.»

    موتور را آماده کردم و با هم راه افتادیم. هنوز مدتی از حرکت ما نگذشته بود که سر و کله هواپیماها پیدا شد. همین‌طور که می‌رفتیم، سه فروند هواپیما آمدند پایین و درست بالای سر ما قرار گرفتند. آن ‌قدر پایین بودند که وقتی از بالای سر ما گذشتند، بی‌اختیار سرهایمان را خم کردیم تا به هواپیماها نخورد.

    هواپیماها عبور کردند و رفتند جلو. سپس برگشتند و دوباره از بالای سر ما رد شدند و باز از عقب با سرعت زیاد آمدند. چند بار این کار تکرار شد. من حواسم به هواپیماها بود.

    می‌دانستم هدفشان ما هستیم. ولی حاج همت همان‌طور که بی‌خیال روی موتور نشسته بود، با خنده گفت: «بابا جان! چرا مردم آزاری می‌کنی؟ بزن بغل بگذار برود، چرا راه مردم را می‌گیری!»

    سپس با شوخی رو به هواپیماها گفت: «بزن برو پی‌کارت، بگذار به کارمان برسیم.»

    در همین موقع، هواپیماها بمبهای خود را کنار جاده ریختند. موج انفجار، من و حاجی را با سر به داخل هور پرت کرد. هر دو، در حالی که خیس شده بودیم، بیرون آمدیم و موتور را هم که داخل هور افتاده بود، بیرون کشیدیم. دوباره سوار شدیم و راه افتادیم، طوری ‌که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است.

    ذره‌ای تغییر در وجود حاج همت ایجاد نشده بود. انگار نه انگار که همین چند لحظه قبل، هواپیماها قصد جان ما را کرده بودند و چیزی نمانده بود که مورد هدف قرار بگیریم. همیشه همین‌طور بود.

    حاج همت عادی رفتار می‌کرد و این مسأله تأثیر زیادی در روحیه سایر رزمندگان داشت.

    * جعفر جهروتی‌زاده


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 207461
    بازدید امروز : 145
    بازدید دیروز : 6
    ... فهرست موضوعی یادداشت ها...
    شهید .
    ............. بایگانی.............
    خاطرات
    دل نوشته ها
    وصیتنامه
    اشعار
    معرفی کتاب و وبلاگ

    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ........... درباره خودم ..........
    بمباران هوایی - ..:: حاج همت ::..
    گردان وبلاگی کمیل

    .......... لوگوی خودم ........
    بمباران هوایی - ..:: حاج همت ::.. .......لوگوی دوستان ........





    ......... لینک دوستان ...........
    بچّه شهید (به یاد شهدا)
    فدایی سید علی
    ساجد
    بهترین جمله های روز
    زندگی با شهدا
    شعله قلمکار
    قلم آزاد

    ............آوای آشنا............

    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........