سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلها زنگاری چون زنگار مس دارند، پس آنها را با استغفار جلا دهید [امام صادق علیه السلام]
اطاعت از فرماندهی - ..:: حاج همت ::..
اطاعت از فرماندهی
  • نویسنده : گردان وبلاگی کمیل:: 86/7/29:: 2:24 عصر
  • بنام خدا

    روزی نزدیک غروب، سردار محمد ابراهیم همت، فرماندهان گردانها را فراخوانی کرد من هم آن روز به عنوان یکی از فرمانده هان گردان در خدمت فرمانده لشگر در منطقه سومار بودم. ایشان اعلام کردند که همین امشب باید عملیات انجام شود. این در حالی بود که از اجرای عملیات و تصمیم فرماندهی همه بی اطلاع بودیم. حتی مسئولین محور که در آن مقطع نقش معاون تیپ یا معاون لشگر را ایفا می کردند بعضاً بی اطلاع بودند. تصمیم فرماندهی از طریق قرارگاه اعلام شده بود. لشگر خراسان (لشگر 5 نصر) و لشگر حضرت رسول(ص) از تهران و هردو در آن مقطع زمانی تیپ بودند. جمعی از فرماندهان نشسته بودیم. شهید همت  برای ما صحبت کرد. شرایط منطقه عملیاتی را توضیح داد، آرایش و گسترش نیروهای دشمن را تشریح کرد. بعد از این که وضعیت دشمن تشریح شد اعلام کردند که امشب ما آماده می شویم، برای اجرای عملیات. حاج آقا آهنی که مسئول محور بود گفتند:" آقای همت، ما آماده اجرای عملیات نیستیم به جهت این که از تصمیم شما بی اطلاع بودیم و بعضاً نیروهایمان در مرخصی و یا گردانهایی که در خط هستند از این عملیات بی اطلاع هستند. 24 ساعت به ما فرصت بدهید تا ما به نیروها ابلاغ و آنها ار آماده کنیم." شهید همت گفت: " که این دستور است و اگر ما اجرای عملیات را به تأخیر بیاندازیم شاید ضرر و زیان سنگینی بدنبال داشته باشد." حاج آقا آهنی گفت: " اگر این دستور است که همین امشب عملیات داشته باشیم، بنده آماده هستم و اگر هم نیروها اندک باشند بار هم عملیات را آغاز خواهم کرد." این ماجرا حکایت از روحیه جدی آقای آهنی در برخورد با متجاوزین داشت. همانطور که از اسمش پیدا بود. آهنی مثل آهن در مقابل سختیها مقاومت می کرد و نتیجه مقاومتش هم پیروزی بود ـ به هر صورت آماده اجرای عملیات شدیم. نیمه های شب از طریق قرارگاه فرمان عملیات صادر شد. گردانها یکی پس از دیگری وارد خط شدند و عملیات را آغاز کردند.تعدادی از گردانها تا عمق دشمن نفوذ کرده بودند. بعضی از نیروهای دشمن به محاصره در آ"مده بودند و بعضی دیگر پا به فرار می گذاشتند. در عین حال شرایط طوری بود که جبهة دشمن کاملاً از هم پاشیده بود. نیروهای ما هم چون شب بود نتوانستند آن نظم لازم را داشته باشند. حاج آقا آهنی هدایت و رهبری سه گردان را به عهده داشت. من موضوع را از طریق بی سیم متوجه شدم. دستوراتی که می داد و روحیه ای که از طریق شبکة بی سیم برای رزمندگان، بسیجیان و سپاهیان فراهم می کرد و این مسئله باعث موفقیت رزمندگان بود. همینطور که برای رزمندگان صحبت می کرد و به فرماندهان عملیاتی دستور می داد در یک لحظه متوجه شدم که صدای ایشان لرزید و تغییر محسوسی کرد. بعد از چند دقیقه که گذشت از طریق قرارگاه اعلام شد که:" آهن دولا شد." فوراً متوجه شدم که رجبعلی آهنی شهید  شد و در میدان مین دشمن هم به شهادت رسید. همین میدان مین دشمن باعث شد که آهنی از دست ما برود و از میان بچه های رزمنده پرواز بکند بعد از این که عملیات متوقف گردید و نیروها به مواضع اولیه شان برگشتند من هر چقدر بین مجروهین و شهدایی که از خط مقدم آورده بودند نگاه کردم پیکر شهید  آهنی را نیافتم. همه از یکدیگر سؤال کی کردیم پس جنازة آهنی کجاست؟ کسی پاسخ درستی برای این سؤال نداشت. من و تعدادی از بسیجی ها تصمیم گرفتیم هر طور شده پیکر شهید  آهنی را پیدا کنیم. با یکی از بچه هایی که اطلاعات و تسلط بیشتری راجع به آن منطقه داشت، رفتیم. مقداری در عمق خاک دشمن جلو رفتیم. متوجه شدیم که پیکر پاک و مطهر شهید  آهنی در میدان مین افتاده و بالای سر او سنگر دشمن قرار دارد و نفرات دشمن مراقب هستند و نمی گذارند کسی به جنازه او نزدیک شود. چند روز جنازة شهید همت آهنی زیر آفتاب همانجا ماند و ما از دور می دیدیم اما نمی توانستیم کاری بکنیم. منتظر بودیم فرصتی مناسب بدست آید تا ما بتوانیم جنازه را از جلوی سنگر دشمن منتقل کنیم. حتی از بستگان شهید  آهنی آمدند و از جمله برادر ایشان که می خواست به تنهایی برود و جنازة برادرش را بیاورد، اما به هیچ وجه به او اجازه چنین کاری را نمی دادند. تعدادی از افراد شهادت طلب و شجاع و متهور گردان پیشنهاد دادند که اجازه بدهید کانال بزنیم تا زیر پای سنگر دشمن تا بتوانیم پیکر شهید  آهنی را بیاوریم. افرادی همچون مشهدی، شهید  پورشاهی و یک فرد میان سالی که نامش را نمی دانم می گفت:" اگر فلانی اجازه بدهد من این کانال را ظرف سه روز می کنم و تا زیر پای دشمن پیش می روم." بالأخره موافت مسئولین با این نظریه جلب شد و ما دست به کار شدیم. کانال تقریباً به طول 800 متر کنده شده بود و هنوز به اتمام نرسیده بود که دشمن بسیجی عزیزمان پورشاهی را نیز به شهادت رساند. نیروهای گشتی رزمی دشمن متوجه شده بودند که ما چه نقشه ای کشیده ایم. تحمل کرده بودند و منتظر بودند که ما تا عمق بیشتری پیش برویم تا بتوانند تعداد بیشتری از ما را به شهادت برسانند. نهایتاً با علاقه ای که بچه ها نسبت به شهید  آهنی داشتند حاضر بودند برای آوردن پیکر پاک و مطهرش جان خود را از دست بدهند.

    * شهید رجبعلی آهنی


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 204349
    بازدید امروز : 1
    بازدید دیروز : 17
    ... فهرست موضوعی یادداشت ها...
    شهید .
    ............. بایگانی.............
    خاطرات
    دل نوشته ها
    وصیتنامه
    اشعار
    معرفی کتاب و وبلاگ

    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ........... درباره خودم ..........
    اطاعت از فرماندهی - ..:: حاج همت ::..
    گردان وبلاگی کمیل

    .......... لوگوی خودم ........
    اطاعت از فرماندهی - ..:: حاج همت ::.. .......لوگوی دوستان ........





    ......... لینک دوستان ...........
    بچّه شهید (به یاد شهدا)
    فدایی سید علی
    ساجد
    بهترین جمله های روز
    زندگی با شهدا
    شعله قلمکار
    قلم آزاد

    ............آوای آشنا............

    ............. اشتراک.............
     
    ............ طراح قالب...........