تا حالا شده بخواي ازغم زياد بميري اما نميري ؟
تا حالا شده بخواي از ته قلبش دوست داشته باشه ، اما اون دوست نداره ؟
تا حالا شده وقتي تو چشماش نگاه ميكني گريه ات بگيره اما نتوني گريه كني ؟
تا حالا شده بخاطرش كلاسي رو كه خيلي برات مهمه نري ؟
تا حالا شده بهت توهين كنه اما بروت نياري ؟
تا حالا شده بهت اخم كنه اما بروش بخندي ؟
تا حالا شده بهت بگه دوست ندارم اما تو بگي مهم نيست من كه دوست دارم ؟
تا حالا شده روزي صد بار بهش sms بدي اما جوابتو نده ؟
تا حالا شده بهش زنگ بزني اما تلفنتو رد كنه ؟
تا حالا شده با هزار عشق و اميد سوار ماشينش بشي اما از ماشين بندازتت بيرون ؟
تا حالا شده هر روز و هر ساعت و هر دقيقه هر ثانيه به يادش باشي اما اون اصلا يادت نكنه ؟
تا حالا شده احساس كني خيلي خوشبختي اما در واقع خيلي بدبخت باشي ؟
تا حالا شده احساس كني تمام زجرهايي كه بخاطرش ميكشي و مي بيني شيرين و زيباست ؟
تا حالا شده اونقدر دوسش داشته باشي كه بدي هاش به چشمت نياد ؟
تا حالا شده بخاطرش با خداي خودت عهد كني تا آخرعمر بپاش بسوزي ، بميري ، نابود بشي ، ... ؟
تا حالا شده از دوست داشتن زياد ازش متنفر شي ؟
تا حالا شده بخاطرش كاري رو كني كه دوست نداري ؟
تا حالا شده هر روز بخاطرش سرزنش بشي اما بازم دوسش داشته باشي ؟
تا حالا شده ده روز پشت هم بري نمايشگاه ، از صبح تا غروب تو آفتاب بشيني كه شايد از دور ببينيش اما اون نفهمه ؟
تا حالا شده عشقي كه سالهاست داري بخاطرش خون دل مي خوري يكدفعه تو چشمات نگاه كنه بگه عاشق يكي ديگست و ازعشق ديگه اي كه تو سرشه برات بگه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وعشق براي گوسفند شايد چيزي مثل علف باشد..!!!